الفبای انگلیسی از دید google earth
google earth به کمک سرویس ماهواره ای عظیم خود الفبای خود را ساخته است!
یک طراح گرافیست به نام Rhett Dashwood اشکال طبیعی و ساختمانهایی را از تصاویر ماهواره ای استخراج کرده است که به 26 حرف الفبای انگلیسی شباهت دارند.
این گرافیست 32 ساله استرالیایی مدت 6 ماه روی این پروژه کار کرده است وهفته گذشته آخرین حرف که حرف K بود را پیدا کرده است .

روزگار عشق ورزی ها گذشت
مرغ بخت ما از این صحرا گذشت
عشق بود و یار بود و ناز بود
فرصتی دلخواه بود اما گذشت
در سخن بودم شب با آینه
گفتم آن لبخند زیبا چه شد
گفتا سرابی بود اما گذشت
گفتم آن شوق دیدارم چه شد
گفتا خواهشی بود اما گذشت
گفتم آن روی ماهتابی چه شد
گفت بدر نیمه عمری بود اما گذشت.
این سخن آخر کنم با دیدگان خیس خود
آن همه شوق و شور دیدن فردا گذشت.
تعریف کلی برای whois نمیتوان ارائه داد ولی فعلا منظور ما از Whois همان کسب اطلاعات در مورد یک سایت است. (قبلا با نوع خاصی از whois برای تبدیل domain به ip آشنا شدهاید).
کاری که امروز میخواهم انجام دهم کسب اطلاعات در مورد یک شماره ip و یا یک domain (مثلا Bia2BND.com ) خاص است. برای کسب این اطلاعات باید به اینترنت وصل شده و بهطریقی به یک سری سایتهای خاص که وظیفه ثبت domain , ... را دارند متصل شده و اطلاعات را از آنها درخواست کنم. این سایتهای خاص database (بانکهای اطلاعاتی) ویژه این وظایف را دارند. برای کسب این اطلاعات از سایتها روشهای زیر را میتوان بهکار برد:
۱- اگر از طریق سیستم عامل یونیکس یا لینوکس به اینترنت وصل شدهاید، دستوری به اسم whois در آنها وجود دارد. و یا میتوانید از نرمافزارهای خاصی که برای این سیستمعاملها وجود دارد (مثل Xwhois ) استفاده کنید. ولی فعلا بحث روی ویندوز است و این دستور در ویندوز وجود ندارد.
۲- برای whois کردن در ویندوز نرمافزارهای زیادی وجود دارد (که به زودی نوشتن یک whois متوسط را در زبان C یاد خواهم داد.) از مشهورترین این نرمافزارها Netscan tools و SamSpade است. ولی از اینها هم فعلا صرف نظر میکنم تا شما بیشتر با جزئیات این کار آشنا شوید.
۳- روشی که ما در این جلسه به کار میبریم، استفاده از سایتهایی است که این جستجو را برای ما انجام میدهند. بحث را شروع میکنم:
◊ datebase های whois در چه سایتهایی وجود دارد؟
تعداد زیادی از سایتها این دادهها را دارند که مشهورترینها عبارتند از:
اولین سایت مشهورترین سایت ثبت domain برای org , net , com است.
توجه کنید که امروزه سایتهای مختلفی عمل ثبت domain را انجام میدهند و برای اینکه در مورد یک سایت خاص (که در واقع یک domain خاص دارد) اطلاعاتی کسب کنیم باید اطلاعات مربوطه را از آن سایتی بگیریم که ثبت domain را انجام داده است و چون این کار مشکلی است به جای استفاده از خود سایتهای بالایی، از سایتهایی دیگر استفاده میکنیم که این کار را برای ما سادهتر میکنند (خود آن سایتها در نهایت اطلاعاتشان را از سایتهای اصلی میگیرند و فقط یک نقش واسط دارند...
لازم بهذکر است که ایجاد چنین صفحات وبی زیاد هم مشکل نیست.). سایت مورد علاقه من برای کسب اطلاعات سایت زیر است:http://whois.domaintools.com/xxxxxxxxxx
که بجای xxxxxxxxxx آدرس سایت و یا ip آنرا مینویسیم و آدرس حاصله را در مرورگر خود میبینیم. مثلا اگر بخواهم در مورد سایت Bia2BND.com اطلاعاتی بهدست بیاورم، مینویسم: http://whois.domaintools.com/bia2bnd.com
ملاحظه میکنید که اطلاعات زیادی در مورد سایت ما را به این طریق میتوان بهدست آورد. اطلاعاتی درمورد آدرس ISP ، شخصی که بهعنوان Admin کار ثبت را انجام داده است و ... البته باز هم نمیتوان در مورد صحت و سقم آن اظهارنظر قطعی داشت.
تعدادی از مهمترین اطلاعات را در قسمت DNS Servers یا Domain servers (که در این مثال در آخر قرار دارد) میبینید. بعدا در مورد این آدرسها توضیح خواهم داد ولی فعلا میگم که به کمک همین چند آدرسی که در آخر بهدست آوردیم به کمک دستوری به نام nslookup میتوان اطلاعات با ارزشتری بهدست آورد که بهزودی یاد میگیرید.
پدرم همیشه میگوید "این خارجیها که الکی خارجی نشدهاند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان دادهاند" البته من هم میخواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج میدانم.
تازه دایی دختر عمهی پسر همسایهمان در آمریکا زندگی میکند. برای همین هم پسر همسایهمان آمریکا را مثل کف دستش میشناسد. او میگوید "در خارج آدمهای قوی کشور را اداره میکنند"
مثلن همین "آرنولد" که رعیس کالیفرنیا شده است. ما خودمان در یک فیلم دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد... البته آن قسمتهای بیتربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو دارد این هوا. اما در ایران هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود. خارجیها خیلی پر زور هستند و همهشان بادی میل دینگ کار میکنند. همین برجهایی که دارند نشان میدهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا کجا پرت کردهاند.
ما اصلن ماهواره نداریم. اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامههای علمی آن را نگاه میکنیم. تازه من کانالهای ناجورش را قلف کردهام تا والدینم خدای نکرده از راه به در نشوند. این آمریکاییها بر خلاف ما آدمهای خیلی مهربانی هستند و دائم همدیگر را بقل میکنند و بوس میکنند. اما در فیلمهای ایرانی حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم مینشینند. همین کارها باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود.
در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمیشود و نخبههای علمی کشور مجبور میشوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش میشوند. مثلاً این "بیل گیتس" با اینکه اسم کوچکش نشان میدهد که از یک خانوادهی کارگری بوده، اما تا میفهمند که نخبه است به او خیلی بودجه میدهند و او هم برق را اختراع میکند. پسر همسایهمان میگوید اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛ شاید ما الان مجبور بودیم شبها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم.
از نظر فرهنگی ما ایرانیها خیلی بیجمبه هستیم. ما خیلی تمبل و تنپرور هستیم و حتی هفتهای یک روز را هم کلاً تعطیل کردهایم. شاید شما ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایهمان شنیدم که در خارج جمعهها تعطیل نیست. وقتی شنیدم نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرفهای پسر همسایهمان از بی بی سی هم مهمتر است.
ما ایرانیها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من میگوید "تو به خر گفتهای زکی". ولی خارجیها تیز هوشان هستند. پسر همسایهمان میگفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان میروند و آخرش هم بلد نیستند یک جملهی ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن جای تعسف دارد.
این بود انشای من
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میکشد تا مردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.
پیادهروی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق میریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازهبان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟»
دروازهبان: «روز به خیر، اینجا بهشت است.»
- «چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنهایم.»
دروازهبان به چشمه اشاره کرد و گفت: «میتوانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان میخواهد بنوشید.»
- اسب و سگم هم تشنهاند.
نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.
مرد خیلی ناامید شد؛ چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعهای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازهای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز میشد. مردی در زیر سایه درختها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.
مسافر گفت: روز به خیر
مرد با سرش جواب داد.
- ما خیلی تشنهایم، من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگها چشمهای است. هرقدر که میخواهید بنوشید.
مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، میتوانید برگردید.
مسافر پرسید: فقط میخواهم بدانم نام اینجا چیست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی میشود!
- کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما میکنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا میمانند...
لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو "شام آخر", دچار مشکل بزرگی شد: می بایست "نیکی" را به شکل عیسی" و "بدی" را به شکل "یهودا" یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند, تصویر می کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند.
روزی دریک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهرة یکی از جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت.سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.
کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند, دستیاران سرپا نگه اش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی, گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند, نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد گدا, که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود, چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید, و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: "من این تابلو را قبلاً دیده ام!" داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل, پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پراز روًیایی داشتم, هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهرة عیسی بشوم!." ”می توان گفت: نیکی و بدی دورروی یک سکه هستند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند.”